نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

امضا نمی کنم تا لقمه نانی به سفره این خانم برسد

 

همه مسئولان اتاق ها و بخش های مستقر در آن طبقه اداری زیر نامه را امضا کردند تا بدین واسطه آن نیروی خدماتی را اخراج کنند.ظاهرا" بهانه این بود که آن خانم خدماتی به درد آنها نمی خورد.بنابر این نامه ای تهیه کردند و جملگی زیر آن را امضا زدند تا امور اداری ترتیب کار را بدهد. در این میان فقط یک نفر این برگه را امضا نکرد. حتی به همکار هم اتاقی خودش هم سپرد که این برگه را امضا نکند.کسی که نامه را تدوین کرده بود او را خطاب قرار داد: چرا شما مخالفت میکنی؟ شما ه م امضا کنید کار تمام است و این خانم به امور اداری فرستاده می شود تا از اینجا برود. آن مرد که در آستانه بازنشستگی قرار داشت و سالها تجربه اندوخته بود جواب داد: خانم محترم! من در طول سال های کارم تا امروز نان کسی را آجر نکرده ام. من نمی توانم باعث بیکاری این خانم خدماتی بشوم. اشکال و ایرادی هم که در کار این خانم نیست. پس چرا باید...؟

چند روز بعد وقتی به اداره آمد متوجه شد که آن خانم دیگر در طبقه آنان نیست. سراغ مدیر اداری رفت و به او گفت: من این برگه را امضا نکرده ام شما هم تصمیمی بگیر که دعای خیر پشت سر خانواده ات باشد. فردای آن روز وقتی به اداره رفت متوجه شد که آن همکار خدماتی در طبقه دیگری از ساختمان مشغول به کار است. فقط سلام کرد و به اتاق خودش در طبقه پایین رفت. احساس شادمانی می کرد که با امضا نکردن یک نامه، باعث شده بود تا همچنان از این اداره ، لقمه نانی به سفره آن خانم و خانواده اش برسد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد