نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

برای آنکه یک جعبه شیرینی ندهد، گفت فرزندم مرده به دنیا آمد!

همین چند وقت پیش یکی از من پرسید وقتی خدا به شما فرزندانتان را عطا کرد چکار کردید؟

جواب دادم: کار خاصی نکردم. مثل هر پدری خوشحال شدم و سعی کردم با شیرین کردن کام دیگر دوستان و آشنایان، این شادمانی را ابراز کنم. حالا مگر چه اتفاقی افتاده که این سوال را می کنید؟

آن دوست به من گفت: همه ما همین عکس العمل را نشان می دهیم. نزدیکان و بستگان را دور هم جمع می کنیم و یک مهمانی کوچک راه می اندازیم. صبح روز بعد با یکی دو جعبه شیرینی به محل کارمان می رویم تا کام همکارانمان را با این خبر خوش شیرین کنیم. آنها هم به یقین از شنیدن این خبر خوشحال می شوند و به ما تبریک می گویند.

گفتم : دقیقا" همین اتفاق پیش می آید و تا بحال اغلب پدران و مادران شاغل همین قضیه را خودشان تجربه کرده اند.حالا بگو چه خبر؟

خنده تلخ و تمسخرآمیزی زد و گفت: لبته آدم هایی هم هستند که این اتفاق های میمون و مبارک را به هر طریق که شده پنهان می کنند.مثلا" بچه دار که می شوند، خبرش را پنهان می کنند. تازه یک نفر هم که بر حسب اتفاق متوجه می شود، آرام در گوش او می گویند: "بچه مرده به دنیا آمد،حرفش را به کسی نزن." تازه این که چیزی نیست. از ساده ترین کاری که هیچ خرجی هم ندارد دریغ می کنند.

پرسیدم این ساده ترین کار چیست؟

گفت: آقاجان سلام کردن به مردم و مخاطبان چقدر هزینه دارد؟ آیا زحمت زیادی را باید متحمل شد؟ آیا بار سنگینی را باید جابجا کرد؟ یک سلام مختصر و مفید، شادابی و نشاط و دوستی و محبت را به دنبال دارد. آدمی که من می شناسم، یعنی همان که تولد فرزندش را از همکارانش پنهان کرد و اهل سلام کردن به دیگران نیست، به نطرم باید خیلی عجیب و غریب تر از اینها باشد. خدا به داد همکاران مستقیم او برسد. خانواده و اهل و عیالش از دست او چه می کشند، خدا عالم است.

گفتم: خدا را شکر که نه خودم از این اخلاق ها دارم و نه همکاران مستقیم من این طوری رفتار می کنند. همکاران مستقیم من در این بیست و چند سال سابقه ای که دارم اغلب دست و دل باز بوده و هستند. سفر که می روند برای بقیه سوغات می آورند ولو مختصر و در حد یک جعبه شیرینی یا یک عدد کیک رضوی. من همکارانی دارم که وقتی پدر همکارشان از شهرستان برای دیدن پسرش به اینجا می آید، بدون آن که پدر مهربان متوجه شود، برایش ماشین می گیرند و کرایه اش را خودشان حساب می کنند تا آن پدر در بخش دیگری از شهر به دیدار فرزندش برود.همکاران من خوشبختانه اخلاقی این چنین دارند نه این که از دادن یک جعبه شیرینی آن هم برای تولد فرزندشان دریغ کنند و حتی خبرش را هم پنهان کنند.

وقتی یکی از دوستانم این خبر را شنید، خنده ای کرد و گفت: بد نیست ما یک جعبه شیرینی بگیریم و به دیدار آن ..... نمیدانم چه بگویم، آن آدم یا آن شبه انسان برویم و تولد فرزندش را به او تبریک بگوییم. راستی شما چه پیشنهادی دارید؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد