کلاس پنجم و ششم دبیرستان علوی که میرفت، هر روز باید دو کورس ماشین سوار میشد تا از خانه به مدرسه برسد. پدرش روزی یک تومان پول توجیبی به او میداد تا چهار بلیت اتوبوس بخرد و برای رفت و برگشت از آن استفاده کند. دو ریال هم برایش میماند که پسانداز میکرد. خیلی از بچهها آن دو ریال را خرج شکم میکردند؛ اما او از معلمش، دکتر گلزاده غفوری، آموخته بود که با روزی یک ریال هم میتوان کتاب خرید. چون آن معلم خودش اهل کتاب بود و کتاب هم مینوشت، شاگردانش را به مطالعه تشویق میکرد. آقا معلم اول کتاب را به بچهها میداد و بعد پولش را یک ریال یک ریال از آنان میگرفت تا ورق زدن کتاب و دنبال کردن سطر به سطر نوشتهها، در کامشان شیرین جلوه کند.
پدرش هم، که یک روحانی بود و یازده فرزند داشت، روزی ده ساعت مطالعه میکرد. بنابراین کتاب، کتاب خواندن و کتابخانه، جزء جداییناپذیر زندگی این خانواده بود. بچهها از روزی که در این خانواده چشم به دنیا گشودند، با کتاب انس داشتند. مادر، حافظ، گلستان و تفسیر میخواند و شبها کلیله و دمنه را برای پدر زمزمه میکرد و پدر هم، که یک روحانی ژرفاندیش بود، آثار دکتر علی شریعتی را میخواند و مانع مطالعهی این آثار برای فرزندانش نمیشد. امروز از آن یازده فرزند، تنها چهار خواهر و پنج برادر در قید حیات هستند و هر یک در عرصهای فعالیت دارند. اما یکی از وجوه اشتراک جمع آنان، کتاب و کتابخانه است. پا به خانهی هر کدام که بگذارید، یک کتابخانه با بیش از چندهزار جلد کتاب، مهمان نگاه شما خواهد شد.
هر روز در مسیر رفتوآمد به مدرسه، کتابی در دست داشت و آنرا مطالعه میکرد. گاهی کتاب را علنی میخواند و گاه جلد آنرا در روزنامه میپیچید و بعد مطالعه میکرد تا چشمان کنجکاو در کوچه و خیابان متوجه نشوند کتاب زندگی و دیگر هیچ اوریانا فالاچی، روزنامهنگار شهیر ایتالیایی را، از نظر میگذراند.به هر ترتیب، آن متولد 15 فروردین 1332، که هشتمین فرزند خانواده بود، سالها نکتههای بسیاری از والدین، معلمان و دوستانش آموخت و در زندگی بهکار گرفت.
وقتی پدر همیشه با وضو بود و معلم و مرادش، مرحوم روزبه، با طهارت کامل در مدرسه حاضر میشد، پس جای تعجب نیست که او هم در این 24 سال و سالهای قبل از آن، هیچ روزی را بدون وضو نگذارنده باشد. از همانها بود که آموخت میتوان صادقانه و خالصانه کار کرد و نامی هم در میان نداشت. فکر اولیهی چاپ و انتشار قرآن افست از او بود؛ اما اجازه نداد مرحوم وحید نامش را در شناسنامهی قرآن بیاورد. کتابهای متعددی را به دست چاپ سپرد، بی آنکه نامی از او در میان باشد.
طولانیترین دورهی مدیریت بر افست، در طول نیم قرن عمر این شرکت، به او تعلق دارد. در اتاق پنجمین مدیرعامل شرکت سهامی افست یک تابلو بیشتر روی دیوار نیست. خط خوش استاد احصایی که نوشت«الله» و هر صبح و شام علی طارمی را کفایت می کند.
با او بیش از 5 ساعت به گفت وگو نشستم که نتیجه اش در کتاب "...تا امروز" به چاپ رسید. شاید در فرصتی دیگر چند نمونه از سوال و جواب هایی که میان ما رد و بدل شد را تقدیم شما کنم.