نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

نگاه من،زندگی ما

این احساس من است از هزاران رویداد تلخ و شیرین که در جهان هستی ثبت می شود

من چیزی نمیخواهم ، مدرسه ام را بازسازی کنید

  پس از اعلام اسامی برگزیدگان آزمون سراسری سال 1372 ، هنگام تنظیم خبرها برای درج در مجله ، مطلب جالبی به دستم رسید. خبری که نشان از پشتکار و عزمی استوار برای غلبه بر مشکلات در آن نهفته بود. خبری که حکایت از دوراندیشی یک دانش آموز ارزشمند این سرزمین می کرد. خبر این بود : "یک دانش آموز 17 ساله اهل زواره اصفهان رتبه اول نخستین مرحله آزمون سراسری دانشگاه ها را در رشته علوم تجربی کسب کرده است .دانش آموزی که سه سال دوره دبیرستان را با معدل بالای 90/19 پشت سر گذاشته و در سال دوم دبیرستان عنوان چهارم کشور را به خود اختصاص داده است . به دنبالش رتبه اول کنکور آن هم بدون شرکت در کلاسهای کنکور و تقویتی.

  از آن بالاتر این بود که دانش آموز مذکور از رفاه تحصیلی و اقتصادی خاصی برخوردار نبوده است. او در دیدار با یکی ار مسئولان استان اصفهان تنها خواسته بود،دبیرستان محل تحصیلش را بازسازی کنند.دبیرستانی که حالت مخروبه پیدا کرده بود.او  تقاضای بازسازی و تعمیر دبیرستانی را کرد که دیگر خود نیازی به آن نداشت. من بر اساس این خبر سرمقاله آن شماره مجله کیهان علمی را نوشتم.به راستی اگر ما هم جای او بودسیم چنین میکردیم؟اگر موفقیتی این چنین را که آرزوی بسیاری از جوانان است کسب می کردیم ،این گونه فروتنانه از خواسته های شخصی خود به خاطر دیگر دوستان میگذشتیم؟یا اینکه از مقامهای مسئول بهترین امکانات رفاهی و تحصیلی را تنها برای خویش طلب می کردیم؟ راستی اگر شما به جای او بودید چه میکردید؟ دور از انصاف است که صاحبان چنین تفکری را ستایش نکنیم . باشد که ما هم در موقعیت های برتر زندگی ، مردم دوست باشیم و رضایت خدا را و لبخند دیگران را بر خواسته خویش ترجیح دهیم.

گرد کردن کار منفی آن هم رو به بالا!

  باعصبانیت و ناراحتی گوشی تلفن را برداشت و به کارگزینی محل کارش زنگ زد.در اداره آنان مرسوم بود اگر میزان غیبت و دیرکرد ورود پرسنل -البته به غیر از مدیران و معاونان - 10 ساعت یا بیشتر باشد به آنان اخطار بدهند که این اخطار در صورت تکرار جریمه های بیشتری را هم به دنبال داشت. البته این اخطار کتبی بجز آن مبلغی بود که در فیش حقوق از او یا امثال او کم می کردند. خودش حساب و کتاب همه دقایق دیرکردش را در طول ماه داشت. چند بار آنها را مرور کرده بود و دقیقه ها را جمع زده بود که نتیجه حدود 9 ساعت و 40 دقیقه می شد. با خشم و ناراحتی به طرف مربوطه در کارگزینی زنگ زد و اعتراض کرد:میزان دیرکرد من در ا ین ماه کمتر از 10 ساعت است  پس چرا برای من توبیخ کتبی فرستادید؟ جواب طرف مقابل خیلی کوتاه و جالب بود.او پاسخ داد:ما این عدد را گرد کردیم .بنابر این محاسبه درست است و این توبیخ شامل حالتان می شود.
وقتی این را شنیدم با خودم گفتم:
اولا: درست تر آن است که خطاهای افراد را نادیده بگیریم و گذشت کنیم.
ثانیا: این جور گرد کردن ها را در مورد نکات مثبت انجام می دهند تا افراد به کار خوب ترغیب شوند.
ثالثا:وقتی پای حق و حقوق آدم ها در میان است  عدالت و منطق حکم می کند که بی هیچ کم یا کاستی در این زمینه عمل شود.
حداقل در مدرسه هایی که ما درس می خواندیم این طور دیدیم که معلمان نمرات منفی بچه ها را رو به سمت بالا و مثبت گرد می کردند تا دانش آموز علاقه مند شود .البته رسم و رسومات دوره جدید را نمی دانم. من دوران دبستانم را قبل از سال 57 تمام کردم. آن موقع که این طور بود.

آقا میشه منو ببری اون طرف خیابون ؟

    این پا و آن پا کردنش از همان دور توجه مرا به خود جلب کرد. از کیف و کتابی که در دست داشت معلوم بود بچه مدرسه ای است.حدود 8 یا 9 سال بیشتر نداشت. مرتب این طرف و آن طرف خیابان را نگاه می کرد. ترافیک خیابان معمولی بود. وقتی کنارش رسیدم,از پسرک پرسیدم: دنبال کسی هستی؟ چیزی تو را نگران کرده؟ با آن چهره کودکانه اش تبسمی کرد و گفت: آقا میشه منو اون طرف خیابون ببری؟ گفتم: چرا نمیشه. بعد هم دستش را گرفتم و با هم به آن طرف بلوار کشاورز رفتیم. آن طرف که رسیدیم,پسرک لبخندی زد و با سرعت از من دور شد. بعد دوباره به جای قبلی خودم در این طرف خیابان برگشتم و به راهم ادامه دادم.

     غروب که به خانه آمدم,پسرم از مدرسه برگشته بود. اغلب اوقات همسرم او را از مدرسه به خانه می آورد. از پسرم پرسیدم: بابا امروز هم مامان دنبالت آمده بود؟ خندید و گفت: نه من خودم آمدم. دوباره گفتم:چطوری از دو تا خیابون رد شدی؟ جواب داد: مادر یکی از بچه ها منو از خیابون رد کرد و بعد من هم خودم به خونه آومدم.

      این ماجرا خیلی ساده و کوچک به نظر می رسد اما هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود. ماجرای آن روز یادآور این ضرب المثل است که می گویند: از هر دست که بدهی از همان دست هم خواهی گرفت.

ما تعطیلیم به شرط آن که عزا باشد!

   من و شما هم به سینما می رویم اما هر وقت دوست داشته باشیم.در حالی که او و همکارانش بنا به اقتضای حرفه ای که دارند،دائم در سینما هستند. تا اینجای قضیه خیلی مهم نیست. حالا تعطیلات که از راه می رسد فرق میان ما و آنان مشخص می شود. جمعه ها، ایام تعطیلات نوروز و برخی مناسبت های شاد مثل اعیاد مذهبی و ولادت ها که بقیه مردم در خانه هایشان هستند و یا به اختیار خود از ساعت ها و زمان استفاده می کنند، اهالی سینماها باید در محل کارشان حضور داشته باشند و به من و امثال من خدمات بدهند.یک روز که مرا دید لبخند معنی داری زد و گفت : خوشا به حالتان، از تعطیلات هفته و بقیه ایام سال هر طور که بخواهید استفاده می کنید اما من و امثال من دائم در محل کارمان هستیم. درست است که ما هم مرخصی داریم و همکارانم در هفته یک روز را به نوبت در استراحت هستند ولی ما هیچ وقت نمی توانیم تعطیلات خودمان را با بقیه فامیل یا دوستان هماهنگ کنیم و از آن مثل شماها استفاده نماییم.

گفتم پس تعطیلات شما چگونه است؟ تقویم را ورق زد و گفت : هر وقت پای شهادت یکی از امامان و بزرگان دین در میان باشد ما هم تعطیل هستیم. عزای عمومی که اعلام کنند ما هم می رویم استراحت.ما فقط زمانی از تعطیلات بهره می بریم که کسی فوت کرده باشد یا بحث شهادت در بین بیاید.تازه در این مورد هم تعطیلات یکسان نیست.

    پرسیدم : یعنی چی که تعطیلات ایام عزا با هم یکسان نیست؟

    جواب داد : در برخی عزاهای مذهبی یا شهادت های بزرگان دین، سینماها تا غروب بلیت می فروشند و فیلم پخش می کنند و در برخی موارد مثل عزای امام حسین(ع) تا دو روز بعد از آن هم سینما تعطیل است. انگار میان این مناسبت ها و عزاهای مذهبی هم تفاوت هست. قوانین سینماها در این رابطه برابر نیست. برای شهادت این امام تا غروب شب شهادت بلیت می فروشند. برای آن امام تا آخرین سئانس شب شهادت فیلم نمایش می دهند و برای دیگر معصوم تعطیلات جور دیگری رقم می خورد. اهالی سینما در این زمینه هم برنامه مشخص و یکسانی ندارند.به هر حال خوش به حالتان که حساب و کتاب تعطیلات تان روشن است و می توانید بر اساس آن برای زندگی خودتان و اعضای خانواده تان برنامه ریزی کنید.

     راستی چه تفاوتی میان بزرگان دین ما هست که تعطیلات ایام عزای آنان باهمدیگر فرق دارد؟